دختر آسموني

همه پدر و مادرها اين جورين!!!

                                               بزرگ كردن يه فرشته كوچولو مث مراقبت از يه غنچه گله كه بايد به موقع بهش آب داد و مراقب بود تا بهش زيادي از حد نور نخوره و رعايت كردن چيزاي ديگه تا مبادا پژمرده و خشك بشه. همه پدر و مادرها اين جورين. همه پدر و مادرها مي‌خوان بهترينها رو براي بچه‌هاشون فراهم كنن. دلشون نمي‌خواد كمبودهايي كه خودشون تو بچگي داشتن براي اونا وجود داشته باشه و حسرتها و آرزوها...
30 دی 1391

همه پدر و مادرها اين جورين!

 بزرگ كردن يه فرشته كوچولو مث مراقبت از يه غنچه گله كه بايد به موقع بهش آب داد و مراقب بود تا بهش زيادي از حد نور نخوره و رعايت كردن چيزاي ديگه تا مبادا پژمرده و خشك بشه. همه پدر و مادرها اين جورين. همه پدر و مادرها مي‌خوان بهترينها رو براي بچه‌هاشون فراهم كنن. دلشون نمي‌خواد كمبودهايي كه خودشون تو بچگي داشتن براي اونا وجود داشته باشه و حسرتها و آرزوهاي كودكياشون واسه بچه‌هاشون باقي بمونه.  ما وقتي بچه بوديم فكر مي‌كرديم (و هنوز هم فكر مي‌كنيم) كه مامان باباهامون دركمون نمي‌كنن. فكر مي‌كرديم خيلي سنتي راجع به همه چي فكر مي‌كنند از لباس پوشيدنمون و بيرون رفتنمون بگير تا مذهب و عقايد. حالا كه خودمون هم به اين نقطه رسيديم مي‌ترسيم كه مبادا ما ...
30 دی 1391

بافتني و يادي از گذشته

حتما دهه شصتي‌ها يادشون مياد كه واسه كار عملي درس حرفه و فن كلاس اول راهنمايي ، دخترا  بايد يه شال گردن مي‌بافتن. من هم بالاجبار اون موقع‌ كاموا و ميل بافتني بدست گرفتم و الحق هم تلاش خودم رو كردم ولي خب از اونجايي كه آدم به هر كاري دل نده توش شكست مي خوره در آخرين روزهايي كه قرار بود كارهامونو براي گرفتن نمره به معلم محترمه تحويل بديم، من موندم و يه كلاف درهم پيچيده و يك بافتني چرك به نيمه نرسيده كه  في‌الواقع هيچ شباهتي  به شال گردن نداشت!!! بالاخره با وساطت و همفكري خواهر، براي حل اين معضل كه به عنوان يه بچه خرخون واقعي در مرز سقوط از پله شاگرد اولي قرار داشتم، مادر عزيز رو راضي كرديم كه دست به كار بشه و...
22 دی 1391

بافتني و يادي از گذشته

حتما دهه شصتي‌ها يادشون مياد كه واسه كار عملي درس حرفه و فن كلاس اول راهنمايي ، دخترا  بايد يه شال گردن مي‌بافتن. من هم بالاجبار اون موقع‌ كاموا و ميل بافتني بدست گرفتم و الحق هم تلاش خودم رو كردم ولي خب از اونجايي كه آدم به هر كاري دل نده توش شكست مي خوره در آخرين روزهايي كه قرار بود كارهامونو براي گرفتن نمره به معلم محترمه تحويل بديم، من موندم و يه كلاف درهم پيچيده و يك بافتني چرك به نيمه نرسيده كه  في‌الواقع هيچ شباهتي  به شال گردن نداشت!!! بالاخره با وساطت و همفكري خواهر، براي حل اين معضل كه به عنوان يه بچه خرخون واقعي در مرز سقوط از پله شاگرد اولي قرار داشتم، مادر عزيز رو راضي كرديم كه دست به كار بشه و يك شال گردن با همان رنگ كاموا و در...
20 دی 1391

بالاخره نيني ابراز وجود كرد!!!

روز جمعه (8 دي ) بعد از اينكه شام خوردم و دراز كشيده بودم احساس كردم يه چيزي داره پايين شكمم خيلي خيلي آروم وول ميخوره. تا حالا واستون اتفاق افتاده كه ماهيچه يه قسمت از بدنتون بگيره و حركت نبضتون رو احساس بكنين؟ حركت نيني اون جوري بود. اولش فكر كردم توهمه ولي تمركز كه كردم ديدم خودشه: نيني بالاخره افتخار داده و يه دستي واسمون تكون داده. كلي خوشحال شدم. ولي چون عمه همسري خونمون بود خودمو كنترل كردم تا بعد به همسر خبر بدم. وقتي بهش گفتم ذوق كرد. ولي معلوم نيست راجع به نيني چه فكري كرده بود  كه انتظار داشت حركت نيني اينقد محكم باشه كه اون هم بتونه بفهمه!!! ...
11 دی 1391

بالاخره نيني ابراز وجود كرد!!!

 روز جمعه (8 دي ) بعد از اينكه شام خوردم و دراز كشيده بودم احساس كردم يه چيزي داره پايين شكمم خيلي خيلي آروم وول ميخوره. تا حالا واستون اتفاق افتاده كه ماهيچه يه قسمت از بدنتون بگيره و حركت نبضتون رو احساس بكنين؟ حركت نيني اون جوري بود. اولش فكر كردم توهمه ولي تمركز كه كردم ديدم خودشه: نيني بالاخره افتخار داده و يه دستي واسمون تكون داده. كلي خوشحال شدم. ولي چون عمه همسري خونمون بود خودمو كنترل كردم تا بعد به همسر خبر بدم. وقتي بهش گفتم ذوق كرد. ولي معلوم نيست راجع به نيني چه فكري كرده بود  كه انتظار داشت حركت نيني اينقد محكم باشه كه اون هم بتونه بفهمه!!!   ...
11 دی 1391